دو شهریور است. پنج دقیقه به ده شب است. پنج دقیقه به دهِ هشتمین شب. و سلام بر تو ای هشتمین . اگر چه که هنوز نماز نخوانده ام و از خستگی جانی ندارم. اما سلام بر تو.
امروز، به حرف زدن با ریحانه گذشت. کمی هم درس خواندم. به نسبت روزهای گذشته، وضعیت بورس امروز برایم بهتر بود. کار قابل توجهی نکردم امروز.
نماز بخوانم، میخوابم.
فردا باید بروم دانشگاه و برای استاد از سیر پروژه ام بگویم. و من جز درجا زدن، هیچ نکردم.
اتاق به هم ریخته است. به شدت !
خوابم میآید.
به اندازه ی غم تو را دوست دارم .
درباره این سایت